کلمه جو
صفحه اصلی

زیال

لغت نامه دهخدا

زیال. ( ع مص ) ( از «زی ل » ) همدیگر جدا شدن. مزایلة مثله. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ). زایَل َ مزایلةً و زیالاً. رجوع به مزایلة شود. ( ناظم الاطباء ). || زاله عن مکانه زیلاً و زیالاً. رجوع به زیل شود. ( ناظم الاطباء ).

زیال. ( ع مص ) ( از «زول » ) مایل گردیدن آفتاب از میانه آسمان. ( از منتهی الارب ). رجوع به زوال شود.

زیال . (ع مص ) (از «زول ») مایل گردیدن آفتاب از میانه ٔ آسمان . (از منتهی الارب ). رجوع به زوال شود.


زیال . (ع مص ) (از «زی ل ») همدیگر جدا شدن . مزایلة مثله . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). زایَل َ مزایلةً و زیالاً. رجوع به مزایلة شود. (ناظم الاطباء). || زاله عن مکانه زیلاً و زیالاً. رجوع به زیل شود. (ناظم الاطباء).



کلمات دیگر: