( درهرهة ) درهرهة. [ دَ رَ رَ هََ ] ( ع اِ ) ستاره بسیار روشن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || کاردسر کج ، و آن معرب است. ( از منتهی الارب ). کارد سرکج که عامه آن را «منجل » نامند. ( از ذیل اقرب الموارد از لسان ). ریشه آن «دَرَه » فارسی است و عرب آن را معرب ساخته حروفی از جنس خود بر آن افزوده اند. ( از المعرب جوالیقی ص 151 ). || زنی که بر شوی خودچیره باشد. ( از ذیل اقرب الموارد از تاج العروس ).
درهرهه
لغت نامه دهخدا
درهرهة. [ دَ رَ رَ هََ ] (ع اِ) ستاره ٔ بسیار روشن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || کاردسر کج ، و آن معرب است . (از منتهی الارب ). کارد سرکج که عامه آن را «منجل » نامند. (از ذیل اقرب الموارد از لسان ). ریشه ٔ آن «دَرَه » فارسی است و عرب آن را معرب ساخته حروفی از جنس خود بر آن افزوده اند. (از المعرب جوالیقی ص 151). || زنی که بر شوی خودچیره باشد. (از ذیل اقرب الموارد از تاج العروس ).
کلمات دیگر: