کلمه جو
صفحه اصلی

رقاعه

لغت نامه دهخدا

( رقاعة ) رقاعة. [ رَ ع َ ] ( ع مص ) رقاعت. گول ابله و احمق شدن و کم عقل گشتن. ( یادداشت مؤلف ). کالیو شدن. ( المصادر زوزنی چ بینش ص 405 ). احمق شدن. شارح مقامات حریری گفته : رقاعة به معنی گولی و احمقی یا پررویی یا کمی شرم است.( از اقرب الموارد ). || اشتیاق جنگ و جدال داشتن. || نقطه گذاشتن. ( ناظم الاطباء ).

رقاعة. [ رَ ع َ ] ( ع اِمص ) یا رقاعت. گولی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ناظم الاطباء ). حمق. ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ).

رقاعة. [ رَ ع َ ] (ع اِمص ) یا رقاعت . گولی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) ناظم الاطباء). حمق . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).


رقاعة. [ رَ ع َ ] (ع مص ) رقاعت . گول ابله و احمق شدن و کم عقل گشتن . (یادداشت مؤلف ). کالیو شدن . (المصادر زوزنی چ بینش ص 405). احمق شدن . شارح مقامات حریری گفته : رقاعة به معنی گولی و احمقی یا پررویی یا کمی شرم است .(از اقرب الموارد). || اشتیاق جنگ و جدال داشتن . || نقطه گذاشتن . (ناظم الاطباء).



کلمات دیگر: