کلمه جو
صفحه اصلی

رقبان

لغت نامه دهخدا

رقبان .[ رِ ] (ع مص ) مصدر به معانی رِقبَة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). مصدر به معنی رَقابَه . (ناظم الاطباء). چشم داشتن . (المصادر زوزنی ) (دهار) (تاج المصادر بیهقی ) (آنندراج ). انتظار کردن . (آنندراج ). راه نگاه داشتن . (المصادر زوزنی ). رجوع به رقابة و رقبة در معنی مصدری شود. || نگهبانی کردن چیزی را. || رسن در گردن کسی انداختن . (آنندراج ).


رقبان.[ رِ ] ( ع مص ) مصدر به معانی رِقبَة. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). مصدر به معنی رَقابَه. ( ناظم الاطباء ). چشم داشتن. ( المصادر زوزنی ) ( دهار ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( آنندراج ). انتظار کردن. ( آنندراج ). راه نگاه داشتن. ( المصادر زوزنی ). رجوع به رقابة و رقبة در معنی مصدری شود. || نگهبانی کردن چیزی را. || رسن در گردن کسی انداختن. ( آنندراج ).

رقبان. [ رَ ق َ ] ( ع ص ) مرد سطبرگردن. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). مرد ستبرگردن و گردن کلفت. ( ناظم الاطباء ). رجوع به رقبانی شود.

رقبان. [ رَ ق َ] ( اِخ ) الاشعرالرقبان شاعری است. قیل. ورث مالا عن رقبة؛ ای عن کلالة و لم یرثه عن آبائه. ( منتهی الارب ).

رقبان . [ رَ ق َ ] (ع ص ) مرد سطبرگردن . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مرد ستبرگردن و گردن کلفت . (ناظم الاطباء). رجوع به رقبانی شود.


رقبان . [ رَ ق َ] (اِخ ) الاشعرالرقبان شاعری است . قیل . ورث مالا عن رقبة؛ ای عن کلالة و لم یرثه عن آبائه . (منتهی الارب ).



کلمات دیگر: