( صفت ) ۱ - آنکه داری دیدگان سرخ رنگ باشد . ۲ - جلاد مرد خونریز .
سرخ چشم
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
سرخ چشم. [ س ُ چ َ / چ ِ ] ( ص مرکب ) آنکه چشم او سرخ باشد : عمر رضی اﷲ عنه مردی بود بلندقامت و تناور، سرخ چشم و اسمر. ( مجمل التواریخ ). || کنایه از جلاد و مردم خونریز. ( برهان ) ( انجمن آرا ) :
جوقی از این زردگوش گاه غضب سرخ چشم
هر یک طاغی و دیو رهبر طغیان او.
قامت به سر زبان برآورد.
جوقی از این زردگوش گاه غضب سرخ چشم
هر یک طاغی و دیو رهبر طغیان او.
خاقانی.
آن مؤذن سرخ چشم سرمست قامت به سر زبان برآورد.
خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 506 ).
کلمات دیگر: