کلمه جو
صفحه اصلی

رقوب

لغت نامه دهخدا

رقوب. [ رَ ] ( ع ص )زنی که جهت میراث چشم بر مرگ شوهر دارد. ( ناظم الاطباء ). زنی که چشم بر مرگ شوی دارد بجهت میراث. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || مرد یا زنی که او را بچه نزید. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). آنکه فرزند او بنماند. ( یادداشت مؤلف ). مرد یا زنی که فرزند او نماند یا بمیرد و در مثل است : «ورثته عن عمة رقوب ». ( از اقرب الموارد ). || زنی که اورا فرزند باقی نبود یا زن فرزندمرده. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). زن بی ولد. ( یادداشت مؤلف ). || شتری که از انبوهی شتران به آبخور و حوض نزدیک نیاید. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). آن اشتر که آب نخورد تا اشتران دیگر از آبشخورفراتر نیایند و آن از گوهرش باشد. ( مهذب الاسماء ).
- ام الرقوب ؛ بلا و سختی. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).رجوع به ام الرقوب شود.

رقوب. [ رُ ] ( ع مص ) رَقوب. رقابة. ( ناظم الاطباء ) ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ). چشم داشتن. ( المصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ) ( ترجمان القرآن چ دبیرسیاقی ). رَقبَة. ( منتهی الارب ). رجوع به رقابة و رقبة و دیگر مصادر مترادف آن شود. || راه نگاه داشتن. ( المصادر زوزنی ). نگاهبانی کردن. ( یادداشت مؤلف ). || در سوراخ شدن موش دشتی. ( المصادر زوزنی ).

رقوب. [ رَ ] ( ع مص ) یا رُقوب. رقابة. ( ناظم الاطباء ). رِقبَة. ( از منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به رقابة و رقِبَة. رِقبان و رَقَبَه شود.

رقوب . [ رَ ] (ع ص )زنی که جهت میراث چشم بر مرگ شوهر دارد. (ناظم الاطباء). زنی که چشم بر مرگ شوی دارد بجهت میراث . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || مرد یا زنی که او را بچه نزید. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). آنکه فرزند او بنماند. (یادداشت مؤلف ). مرد یا زنی که فرزند او نماند یا بمیرد و در مثل است : «ورثته عن عمة رقوب ». (از اقرب الموارد). || زنی که اورا فرزند باقی نبود یا زن فرزندمرده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). زن بی ولد. (یادداشت مؤلف ). || شتری که از انبوهی شتران به آبخور و حوض نزدیک نیاید. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آن اشتر که آب نخورد تا اشتران دیگر از آبشخورفراتر نیایند و آن از گوهرش باشد. (مهذب الاسماء).
- ام الرقوب ؛ بلا و سختی . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).رجوع به ام الرقوب شود.


رقوب . [ رَ ] (ع مص ) یا رُقوب . رقابة. (ناظم الاطباء). رِقبَة. (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به رقابة و رقِبَة. رِقبان و رَقَبَه شود.


رقوب . [ رُ ] (ع مص ) رَقوب . رقابة. (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). چشم داشتن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (ترجمان القرآن چ دبیرسیاقی ). رَقبَة. (منتهی الارب ). رجوع به رقابة و رقبة و دیگر مصادر مترادف آن شود. || راه نگاه داشتن . (المصادر زوزنی ). نگاهبانی کردن . (یادداشت مؤلف ). || در سوراخ شدن موش دشتی . (المصادر زوزنی ).



کلمات دیگر: