نام محله ایست به ری و گفته اند که جای بسیار باصفایی است که از وسط آن نهری جاری میشود و طرفین نهر پر از اشجار بهم پیچیده و بهم پیوسته میباشد
سربان
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
سربان . [ س َ ] (اِخ ) نام محله ای است به ری و گفته اند که جای بسیار باصفایی است که از وسط آن نهری جاری می شود و طرفین نهر پر از اشجار بهم پیچیده و بهم پیوسته میباشد. بازارهایی هم دارد. (از معجم البلدان ).
سربان. [ س َ ] ( اِ مرکب ) بسته کوچکی که بر روی بار گذارند و سربار. || پرتگاه و نشیب. ( ناظم الاطباء ).
سربان. [ س َ ] ( اِخ ) نام محله ای است به ری و گفته اند که جای بسیار باصفایی است که از وسط آن نهری جاری می شود و طرفین نهر پر از اشجار بهم پیچیده و بهم پیوسته میباشد. بازارهایی هم دارد. ( از معجم البلدان ).
سربان. [ س َ ] ( اِخ ) نام محله ای است به ری و گفته اند که جای بسیار باصفایی است که از وسط آن نهری جاری می شود و طرفین نهر پر از اشجار بهم پیچیده و بهم پیوسته میباشد. بازارهایی هم دارد. ( از معجم البلدان ).
سربان . [ س َ ] (اِ مرکب ) بسته ٔ کوچکی که بر روی بار گذارند و سربار. || پرتگاه و نشیب . (ناظم الاطباء).
کلمات دیگر: