کلمه جو
صفحه اصلی

سرباک

لغت نامه دهخدا

سرباک. [ س َ ] ( اِ مرکب ) سردار ضابط و صاحب سیاست. ( برهان ) ( آنندراج ). حاکم ضابط باسیاست. ( رشیدی ) :
دین حق را نه چون تو یک سرور
ملک شه را نه چون تو یک سرباک.
ابوالفرج رونی ( از رشیدی ).


کلمات دیگر: