تدبیج. [ ت َ ] ( ع مص ) مزین ساختن باران زمین را به نبات. ( متن اللغه ) ( از اقرب الموارد ). || آراسته و نیکو ساختن چیزی را. ( اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || مزین ساختن اطراف جامه به دیبا. ( متن اللغه ). مزین ساختن طیلسان به دیبا. ( اقرب الموارد ). || تحبیر شاعرقصیده را. ( از متن اللغه ). و آن عبارتست از اینکه در مدح یا ذم یا غیر اینها الوان را ذکر نمایند و معنی حقیقی آنها مراد نباشد... چنانکه در شعر خاقانی :
دندان نکنی سفید تا لب
از تب نکنم کبود هر دم.
دندان سفید کردن کنایه از خندیدن و لب کبود کردن کنایه از شدت تب نمودن است. چنانکه در ابیات مسعودسعد:
فلک در سندس نیلی ، هوادر چادر کحلی
زمین در فرش زنگاری ، کُه اندر حُلّه خضرا
زمین خشک شد سیراب و باغ زرد شد اخضر
هوای تیره شد روشن ، جهان پیر شد برنا.
و در ابیات رودکی :
همیشه تا بود از لاله کوه شنگرفی
همیشه تا بود از سبزه باغ زنگاری
سر تو بادا چون موردبرگ باسبزی
رخ تو بادا چون لاله برگ کهساری.
دندان نکنی سفید تا لب
از تب نکنم کبود هر دم.
دندان سفید کردن کنایه از خندیدن و لب کبود کردن کنایه از شدت تب نمودن است. چنانکه در ابیات مسعودسعد:
فلک در سندس نیلی ، هوادر چادر کحلی
زمین در فرش زنگاری ، کُه اندر حُلّه خضرا
زمین خشک شد سیراب و باغ زرد شد اخضر
هوای تیره شد روشن ، جهان پیر شد برنا.
و در ابیات رودکی :
همیشه تا بود از لاله کوه شنگرفی
همیشه تا بود از سبزه باغ زنگاری
سر تو بادا چون موردبرگ باسبزی
رخ تو بادا چون لاله برگ کهساری.
( هنجار گفتار صص 232- 233 ).
و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود.