کلمه جو
صفحه اصلی

نساکه

فرهنگ فارسی

پرستیدن . پارسا گردیدن . ناسک شدن . متعبد شدن . نسک .

لغت نامه دهخدا

( نساکة ) نساکة. [ ن َ ک َ ] ( ع مص ) پرستیدن. پارسا گردیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). ناسک شدن. ( از المنجد ). متعبد شدن. ( تاج المصادر بیهقی ). نَسْک. نِسْک. نُسْک. نُسُک. رجوع به نسک شود.

نساکة. [ ن َ ک َ ] (ع مص ) پرستیدن . پارسا گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ناسک شدن . (از المنجد). متعبد شدن . (تاج المصادر بیهقی ). نَسْک . نِسْک . نُسْک . نُسُک . رجوع به نسک شود.



کلمات دیگر: