کلمه جو
صفحه اصلی

متکمه

لغت نامه دهخدا

( متکمة ) متکمة. [ م ُ ت َ ک َم ْ م ِه ْ ] ( ع ص ) سرگشته خودرای. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). سرگشته. ( آنندراج ). سرگشته و آواره ای که نمیداند کجا میرود. ( ناظم الاطباء ).

متکمة. [ م ُ ت َ ک َم ْ م ِه ْ ] (ع ص ) سرگشته ٔ خودرای . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). سرگشته . (آنندراج ). سرگشته و آواره ای که نمیداند کجا میرود. (ناظم الاطباء).



کلمات دیگر: