کلمه جو
صفحه اصلی

گورسم

لغت نامه دهخدا

گورسم. [ س ُ ] ( ص مرکب ) ستوری که سم آن سم گور را ماند :
سیه چشم و گیسوفش و مشک دم
پری پوی و آهوتک و گورسم.
اسدی.
اشقر گورسم چوزین کردی
گور بر گردش آفرین کردی.
نظامی ( هفت پیکر ص 69 ).


کلمات دیگر: