کلمه جو
صفحه اصلی

کشود

فرهنگ فارسی

ماده شتری که بسه انگشت دوشیده شود. یا ناقه کوتاه سرپستان

لغت نامه دهخدا

کشود. [ ک ُ ] (اِمص ) گشود. گشودگی . (ناظم الاطباء). حاصل بالمصدر از گشادن . (آنندراج ). رجوع به گشودن شود.


کشود. [ ک ُ ] (اِ) کشوث است . (برهان ). رجوع به کشوث شود.


کشود. [ ک َش ْ وَ ] ( اِ ) فجور است و آن انتهای زور قوت شهوانیه قبیحه و ارتکاب در امور فواحش است. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ).

کشود. [ ک ُ ] ( اِ ) کشوث است. ( برهان ). رجوع به کشوث شود.

کشود. [ ک ُ ] ( اِمص ) گشود. گشودگی. ( ناظم الاطباء ). حاصل بالمصدر از گشادن. ( آنندراج ). رجوع به گشودن شود.

کشود. [ ک َ ] ( ع ص ) ماده شتری که به سه انگشت دوشیده شود. ( منتهی الارب ). ج ، کُشُد. || ناقه تنگ سوراخ پستان. || ناقه کوتاه سرپستان. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). ج ، کُشُد. || ورزنده بکوشش جهت عیال. ( منتهی الارب ). ج ، کُشُد. صله رحم کننده و برای رحم و خویشان کوشش بسیار کننده. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). ج ، کُشُد.

کشود. [ ک َ ] (ع ص ) ماده شتری که به سه انگشت دوشیده شود. (منتهی الارب ). ج ، کُشُد. || ناقه ٔ تنگ سوراخ پستان . || ناقه ٔ کوتاه سرپستان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ج ، کُشُد. || ورزنده ٔ بکوشش جهت عیال . (منتهی الارب ). ج ، کُشُد. صله ٔ رحم کننده و برای رحم و خویشان کوشش بسیار کننده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ج ، کُشُد.


کشود. [ ک َش ْ وَ ] (اِ) فجور است و آن انتهای زور قوت شهوانیه ٔ قبیحه و ارتکاب در امور فواحش است . (برهان ) (ناظم الاطباء).



کلمات دیگر: