تسخیر کشور ها کشور ستانی کشور گشایی .
کشور گیری
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
کشورگیری. [ ک ِش ْ وَ ] ( حامص مرکب ) مملکت گیری. کشورستانی. مملکت ستانی. ملک گیری :
گر تو لشکرشکنی داری و کشورگیری
پادشاه از چه دهدگنج به لشکر از خیر.
در چنین کار پسندیده چرا این تأخیر.
گر تو لشکرشکنی داری و کشورگیری
پادشاه از چه دهدگنج به لشکر از خیر.
سوزنی.
کار لشکرشکنی دارد و کشورگیری در چنین کار پسندیده چرا این تأخیر.
سوزنی.
کلمات دیگر: