کلمه جو
صفحه اصلی

گورگیر

فرهنگ فارسی

( صفت ) آنکه صید گور ( خر ) کند : گوری الحق دونده بود و جوان گورگیر از پسش چو شیر دوان . ( هفت پیکر )
دهی است از دهستان کربال بخش زرقان شهرستان شیراز واقع در ۷۴٠٠٠ گزی جنوب خاور زرقان و ۷٠٠٠ گزی راه فرعی بند امیر به خزامه .

لغت نامه دهخدا

گورگیر. ( نف مرکب ) آنکه صید گور کند. ( آنندراج ) :
چو با گورگیران ندارند زور
به پای خود آیند گوران به گور.
نظامی ( از آنندراج ).
گوری الحق دونده بود و جوان
گورگیر از پسش چو شیر دوان.
نظامی ( هفت پیکر ص 73 ).

گورگیر. ( اِخ ) دهی است از دهستان کربال بخش زرقان شهرستان شیراز واقع در 74000 گزی جنوب خاور زرقان و 7000 گزی راه فرعی بنداَمیر به خرامه. جلگه و معتدل مالاریایی است. سکنه آن 319 تن است. آب آن از رود کر است. محصول آن غلات و برنج و شغل اهالی زراعت وراه آن مالرو است. این قریه را معزآباد هم گویند. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 ). در دو فرسخ و نیم مشرقی گاوکان است. ( فارسنامه ناصری گفتار دوم ص 258 ).

گورگیر. (اِخ ) دهی است از دهستان کربال بخش زرقان شهرستان شیراز واقع در 74000 گزی جنوب خاور زرقان و 7000 گزی راه فرعی بنداَمیر به خرامه . جلگه و معتدل مالاریایی است . سکنه ٔ آن 319 تن است . آب آن از رود کر است . محصول آن غلات و برنج و شغل اهالی زراعت وراه آن مالرو است . این قریه را معزآباد هم گویند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7). در دو فرسخ و نیم مشرقی گاوکان است . (فارسنامه ٔ ناصری گفتار دوم ص 258).


گورگیر. (نف مرکب ) آنکه صید گور کند. (آنندراج ) :
چو با گورگیران ندارند زور
به پای خود آیند گوران به گور.

نظامی (از آنندراج ).


گوری الحق دونده بود و جوان
گورگیر از پسش چو شیر دوان .

نظامی (هفت پیکر ص 73).




کلمات دیگر: