( اسم ) ۱ - کشنج یربوز . ۲ - دارو یی است که آنرا شش پنجه گویند بقل. یمانیه .
کرسنه . نوعی از غله باشد میان ماش و عدس که خوردن آن گاو را فربه کند.
کرسنه . نوعی از غله باشد میان ماش و عدس که خوردن آن گاو را فربه کند.
کشنی . [ ک ِ / ک ُ ](اِ) کرسنه . نوعی از غله باشد میان ماش و عدس که خوردن آن گاو را فربه کند. (برهان ). گاودانه . کرشنه .
کشنی .[ ک ُ ] (حامص ) گشنی . حالت فحل . رجوع به گشنی شود.
کشنی . [ ک َ / ک ِ ] (اِ) بیشه . جنگل . جای درختان بسیار انبوه . (برهان ) (ناظم الاطباء).