در حال کاستن کاهنده
کاهان
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
کاهان. ( نف ، ق ) در حال کاستن. ( یادداشت مؤلف ). کاهنده. کم کننده. کوتاه کننده.
- عمرکاهان ؛ کاهنده عمر. مرگ آور. کوتاه کننده زندگانی :
اژدها گرچه عمرکاهان است
هم نگهبان گنج سلطان است.
- عمرکاهان ؛ کاهنده عمر. مرگ آور. کوتاه کننده زندگانی :
اژدها گرچه عمرکاهان است
هم نگهبان گنج سلطان است.
سنایی.
|| در حال کاسته شدن. ( یادداشت مؤلف ).کلمات دیگر: