کلمه جو
صفحه اصلی

محامقه

لغت نامه دهخدا

( محامقة ) محامقة. [ م ُ م َ ق َ ] ( ع مص ) حماق. ( ناظم الاطباء ). به گولی یاری دادن. ( منتهی الارب ). مساعدت بر حمق. ( از تاج المصادر بیهقی ). مساعدت کردن کسی را در حمق و گولی او. ( ناظم الاطباء ). || با کسی حماقت کردن. ( المصادر زوزنی ).

محامقة. [ م ُ م َ ق َ ] (ع مص ) حماق . (ناظم الاطباء). به گولی یاری دادن . (منتهی الارب ). مساعدت بر حمق . (از تاج المصادر بیهقی ). مساعدت کردن کسی را در حمق و گولی او. (ناظم الاطباء). || با کسی حماقت کردن . (المصادر زوزنی ).



کلمات دیگر: