در حال شکر ریختن در حال نثار .
شکر ریزان
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
شکرریزان. [ ش َ ک َ ] ( نف مرکب ، ق مرکب ) درحال ریختن اشک. درحال نثار. ( از یادداشت مؤلف ) : زرافشان و شکرریزان از حدّ گرگان تا به ساری قدم بر قدم می فرمودند. ( تاریخ طبرستان ).
شکرریزان عروسان بر سر راه
قصبهای شکرگون بسته بر ماه.
نشسته شاد و شیرین چون گل نو
شکرریزان به یاد روی خسرو.
حدیث خسرو و شیرین حکایت.
شکرریزان عروسان بر سر راه
قصبهای شکرگون بسته بر ماه.
نظامی.
|| خندان. سخن شیرین گویان : نشسته شاد و شیرین چون گل نو
شکرریزان به یاد روی خسرو.
نظامی.
شکرریزان همی کرد از عنایت حدیث خسرو و شیرین حکایت.
نظامی.
کلمات دیگر: