عمل و صفت شکر خای یا شیرین زبانی
شکر خایی
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
شکرخایی. [ ش َ ک َ / ش َک ْ ک َ ] ( حامص مرکب ) عمل و صفت شکرخای. || شیرین زبانی :
بهر ری کو پادزهرت داده بود
هدیه امسال از شکرخایی فرست.
نتوان گفت که طوطی به شکرخایی هست.
مسلم نیست طوطی را در ایامت شکرخایی.
مسلم بود گر زین پیش بر سعدی شکرخایی.
بهر ری کو پادزهرت داده بود
هدیه امسال از شکرخایی فرست.
خاقانی.
ای که مانند تو بلبل به سخندانی نیست نتوان گفت که طوطی به شکرخایی هست.
سعدی.
قیامت میکنی سعدی بدین شیرین سخن گفتن مسلم نیست طوطی را در ایامت شکرخایی.
سعدی.
درین ایام شد ختم سخن بر خامه صائب مسلم بود گر زین پیش بر سعدی شکرخایی.
صائب تبریزی.
و رجوع به شکرخای و شکر خاییدن شود.کلمات دیگر: