کنایه از شعله شمع باشد
گیسوی شمع
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
گیسوی شمع. [ سو ی ِ ش َ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از شعله شمع باشد. ( از بهار عجم ) :
گیسوی شمع چو آتش نفسان شانه زدند
سکه سوختگی بر پر پروانه زدند.
گیسوی شمع چو آتش نفسان شانه زدند
سکه سوختگی بر پر پروانه زدند.
گنجی جربادقانی ( از بهار عجم ).
کلمات دیگر: