( اسم ) تخم خرفه بقله الحمقائ .
به معنی کاج و لوچ و احول باشد. ظاهرا مصحف کلک است .
به معنی کاج و لوچ و احول باشد. ظاهرا مصحف کلک است .
کلنک . [ ک َ ل ِ ] (ص ) بمعنی کاج و لوچ و احول باشد.(برهان ) (از ناظم الاطباء). ظاهراً مصحف کلک است . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). و رجوع به کِلِک و کلیک شود.
کلنک . [ ک ِ ل َ ] (اِ) کِلنَک . سوراخ کلید. (از برهان ). و رجوع به کِلنَک شود.
کلنک . [ ک ِ ن َ ] (اِ) تخم خرفه باشد و به عربی بقلةالحمقا خوانند. (برهان ). تخم خرفه . (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). کلنکک . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کلنکک شود. || سوراخ کلید را نیز گویند و باین معنی به کسر اول و فتح ثانی و سکون نون و کاف فارسی و عربی هر دوآمده است . (برهان ). سوراخ کلیدان . (ناظم الاطباء).
کلنک . [ ک ُ ل َ ] (اِ) رجوع به کُلَنگ شود.
کُلَنگ؛ نام پرنده ای کبودرنگ و بزرگ تر از لک لک، که گوشت آن خوردنی است (رک دهخدا).