کلمه جو
صفحه اصلی

عملقه

لغت نامه دهخدا

( عملقة ) عملقة. [ ع َ ل َ ق َ ] ( ع مص ) کمیز و سرگین انداختن. ( منتهی الارب ). ادرار کردن و تغوط کردن کودک ، و یا انداختن ادرار و غائط. ( از اقرب الموارد ). || به مغ سخن رسیدن. ( منتهی الارب ). تعمق کردن در سخن. ( از اقرب الموارد ).

عملقة. [ ع َ ل َ ق َ ] ( ع اِ ) کمیز و سرگین. ( منتهی الارب ). بول و غائط.

عملقة. [ ع َ ل َ ق َ ] (ع اِ) کمیز و سرگین . (منتهی الارب ). بول و غائط.


عملقة. [ ع َ ل َ ق َ ] (ع مص ) کمیز و سرگین انداختن . (منتهی الارب ). ادرار کردن و تغوط کردن کودک ، و یا انداختن ادرار و غائط. (از اقرب الموارد). || به مغ سخن رسیدن . (منتهی الارب ). تعمق کردن در سخن . (از اقرب الموارد).



کلمات دیگر: