( کلسمة ) کلسمة. [ ک َ س َ م َ ] ( ع مص ) درنگ کردن در ادای حقوق از کاهلی. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). ستیهیدن در ادای حقوق از تنبلی. ( از اقرب الموارد ). || بشتاب رفتن. ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ). شتاب. ( آنندراج ). || آهنگ کردن بسوی چیزی یا کسی. ( ازمنتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ).
کلسمه
لغت نامه دهخدا
کلسمة. [ ک َ س َ م َ ] (ع مص ) درنگ کردن در ادای حقوق از کاهلی . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). ستیهیدن در ادای حقوق از تنبلی . (از اقرب الموارد). || بشتاب رفتن . (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). شتاب . (آنندراج ). || آهنگ کردن بسوی چیزی یا کسی . (ازمنتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء).
کلمات دیگر: