باریدن شکر یا شیرین حرکاتی
شکر باری
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
شکرباری. [ ش َ ک َ ] ( حامص مرکب ) باریدن شکر. افشاندن شکر. || شیرین حرکاتی :
آمدند از ره شکرباری
کرده زیر قصب کله داری.
خدای را که تواند گزارد شکر و سپاس
یکی منم که به شکرش کنم شکرباری.
آمدند از ره شکرباری
کرده زیر قصب کله داری.
نظامی.
|| کنایه از سخن شیرین گفتن. شیرین سخنی. شیرین گفتاری : خدای را که تواند گزارد شکر و سپاس
یکی منم که به شکرش کنم شکرباری.
سعدی.
کلمات دیگر: