کشنده شوی شوهر کش
شوی کش
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
شوی کش. [ ک ُ ] ( نف مرکب ) کشنده شوی. شوی کشنده. شوهرکش. || کنایه از دنیا :
فژه گنده پیری است شوریده هش
بداندیش فرزند و هم شوی کش.
این گنده پیر شوی کش رعنا.
بنگر که چگونه روی بنگارد.
از وی بشوی دست زناشوئی.
فژه گنده پیری است شوریده هش
بداندیش فرزند و هم شوی کش.
اسدی.
دانش بجوی اگرت نبرد از راه این گنده پیر شوی کش رعنا.
ناصرخسرو.
این شوی کش سلیطه هر روزی بنگر که چگونه روی بنگارد.
ناصرخسرو.
این زال شوی کش چو تو بس دیده ست از وی بشوی دست زناشوئی.
ناصرخسرو.
کلمات دیگر: