پگاه برخیزاننده
مبکر
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
مبکر. [ م ُ ک ِ ] ( ع اِ ) باران اول و سمی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ازمحیط المحیط ). نخستین باران بهار. ( ناظم الاطباء ).
مبکر. [ م ُ ب َک ْ ک ِ ] ( ع ص ) پگاه برخیزاننده و پگاه آینده. ( آنندراج ). پگاه برخیزاننده. || کننده هر چیزی در پگاه. ( ناظم الاطباء ). || سفرکننده خصوصاً در شب و نزدیک صبح. ( ناظم الاطباء ) ( ازفرهنگ جانسون ). || کارگری که مداومت بر کار کند. || زیرک در کار. ( ناظم الاطباء ).
مبکر. [ م ُ ب َک ْ ک ِ ] ( ع ص ) پگاه برخیزاننده و پگاه آینده. ( آنندراج ). پگاه برخیزاننده. || کننده هر چیزی در پگاه. ( ناظم الاطباء ). || سفرکننده خصوصاً در شب و نزدیک صبح. ( ناظم الاطباء ) ( ازفرهنگ جانسون ). || کارگری که مداومت بر کار کند. || زیرک در کار. ( ناظم الاطباء ).
مبکر. [ م ُ ب َک ْ ک ِ ] (ع ص ) پگاه برخیزاننده و پگاه آینده . (آنندراج ). پگاه برخیزاننده . || کننده ٔ هر چیزی در پگاه . (ناظم الاطباء). || سفرکننده خصوصاً در شب و نزدیک صبح . (ناظم الاطباء) (ازفرهنگ جانسون ). || کارگری که مداومت بر کار کند. || زیرک در کار. (ناظم الاطباء).
مبکر. [ م ُ ک ِ ] (ع اِ) باران اول و سمی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ازمحیط المحیط). نخستین باران بهار. (ناظم الاطباء).
کلمات دیگر: