( برون آهنجیدن ) بیرون آهنجیدن بیرون کسیدن .
برون اهنجیدن
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
( برون آهنجیدن ) برون آهنجیدن. [ ب ِ / ب ُ هََ دَ ] ( مص مرکب ) بیرون آهنجیدن. بیرون کشیدن. خارج ساختن :
خوب گفتن پیشه کن با هر کسی
کاین برون آهنجد از دل بیخ کین.
خوب گفتن پیشه کن با هر کسی
کاین برون آهنجد از دل بیخ کین.
ناصرخسرو.
رجوع به آهنجیدن شود.کلمات دیگر: