کلمه جو
صفحه اصلی

بریخ

فرهنگ فارسی

پشت و ظهر و گویند پشت پشت منحنی و خمیده .

لغت نامه دهخدا

بریخ. [ ب َ ] ( ع ص ) شکسته پشت. ( منتهی الارب ) ( از ذیل اقرب الموارد از قاموس ).

بریخ. [ ب ِ ] ( ع اِ ) پشت و ظَهر، وگویند پشت منحنی و خمیده. ( از ذیل اقرب الموارد ).

بریخ . [ ب َ ] (ع ص ) شکسته پشت . (منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد از قاموس ).


بریخ . [ ب ِ ] (ع اِ) پشت و ظَهر، وگویند پشت منحنی و خمیده . (از ذیل اقرب الموارد).


دانشنامه عمومی

زشت و چهره خوبی نداشتن



کلمات دیگر: