کلمه جو
صفحه اصلی

برکعه

لغت نامه دهخدا

( برکعة ) برکعة. [ ب َ ک َ ع َ ] ( ع مص ) بریدن. ( منتهی الارب ). زدن و قطع کردن با شمشیر. ( از ذیل اقرب الموارد ). || بر زمین زدن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || بر چهار دست و پا ایستادن. ( ازاقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || بر دو زانو افتادن. ( از ذیل اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ).

برکعة. [ ب َ ک َ ع َ ] (ع مص ) بریدن . (منتهی الارب ). زدن و قطع کردن با شمشیر. (از ذیل اقرب الموارد). || بر زمین زدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || بر چهار دست و پا ایستادن . (ازاقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || بر دو زانو افتادن . (از ذیل اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).



کلمات دیگر: