برکاشتن . [ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) تخم کاشتن . کشت نمودن . (ناظم الاطباء). رجوع به کاشتن شود.
برکاشتن
لغت نامه دهخدا
برکاشتن. [ ب َ ت َ ] ( مص مرکب ) تخم کاشتن. کشت نمودن. ( ناظم الاطباء ). رجوع به کاشتن شود.
برکاشتن. [ ب َ ت َ ] ( مص مرکب ) برگرداندن. پشت کردن. اما در این معنی صحیح کلمه برگاشتن است. رجوع به برگاشتن شود.
برکاشتن. [ ب َ ت َ ] ( مص مرکب ) برگرداندن. پشت کردن. اما در این معنی صحیح کلمه برگاشتن است. رجوع به برگاشتن شود.
برکاشتن . [ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) برگرداندن . پشت کردن . اما در این معنی صحیح کلمه برگاشتن است . رجوع به برگاشتن شود.
کلمات دیگر: