کلمه جو
صفحه اصلی

ضدی

فرهنگ فارسی

ضدیت مخالفت مغایرت : ضوئ و ظلمت ضد اند چون ضدی وجود و عدم .
خشم

لغت نامه دهخدا

ضدی . [ ض َ دا ] (ع اِ) خشم ، یقال : انه لذوضدی ؛ یعنی صاحب غضب است . (منتهی الارب ).


ضدی . [ ض َ دا ] (ع مص ) خشم گرفتن . (منتهی الارب ).


ضدی. [ ض َ دا ] ( ع مص ) خشم گرفتن. ( منتهی الارب ).

ضدی. [ ض َ دا ] ( ع اِ ) خشم ، یقال : انه لذوضدی ؛ یعنی صاحب غضب است. ( منتهی الارب ).

دانشنامه عمومی

ضدّی جماعت و شهرکی در کشور تاجیکستان است که در ناحیهٔ ورزاب ناحیه های تابع جمهوری قرار دارد. جمعیت این جماعت ۵۳۷۳ است.


کلمات دیگر: