گره گشایی کردن
فارسی به انگلیسی
unravel
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱ - باز کردن گره . ۲ - آسان کردن کار کسیمشکل گشایی کردن : بهوش باش دلی را بسهو ( بقهر ) نخراشی بناخنی که توانی گره گشایی کرد . ( صائب )
لغت نامه دهخدا
گره گشایی کردن. [ گ ِ رِه ْ گ ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) گره باز کردن. مجازاً مشکلی را آسان کردن :
بهوش باش دلی را به سهو نخراشی
به ناخنی که توانی گره گشایی کرد.
بهوش باش دلی را به سهو نخراشی
به ناخنی که توانی گره گشایی کرد.
صائب.
کلمات دیگر: