غرش (توپ ياامواج) , صداي غرش , غريو , پيشرفت ياجنبش سريع وعظيم , توسعه عظيم(شهر) , غريدن , غريو کردن (مثل بوتيمار) , بسرعت درقيمت ترقي کردن , توسعه يافتن , تزءينات نگارشي , جلوه , رشد کردن , نشو ونما کردن , پيشرفت کردن , زينت کاري کردن , شکفتن , برومند شدن , اباد شدن , گل کردن , موفقيت , کاميابي , کامکاري
ازدهار
عربی به فارسی
فرهنگ فارسی
درخشیدن، روشن شدن، شادمان شدن بچیزی
محرف اردهار از نواحی کاشان
محرف اردهار از نواحی کاشان
لغت نامه دهخدا
ازدهار. [ اِ دِ ] ( ع مص ) درخشیدن. روشن گردیدن : ازدهر الوجه. ( منتهی الارب ). ازدهر السراج ؛ تلألأ و اضاء. ( قطر المحیط ). || بدل نگاهداشت کردن و در دل داشتن چیزیرا. || شادمان شدن به چیزی. ( منتهی الارب ). || شکوفه بیاوردن نبات. || کوشش فرمودن کسی را در کار. کوشش فرمودن صاحب را در کار. ( منتهی الارب ). || چیزی را نگهبانی کردن. بر چیزی نگهبانی کردن. ( زوزنی ). نگاه داشتن چیزی : ازدهر به ؛ ای احتفظه. ( منتهی الارب ).
ازدهار. [ اَ دِ ] ( اِخ )محرف اردهار از نواحی کاشان. رجوع بمحاسن اصفهان مافروخی ص 16 و رجوع به اردهال در همین لغت نامه شود.
ازدهار. [ اَ دِ ] ( اِخ )محرف اردهار از نواحی کاشان. رجوع بمحاسن اصفهان مافروخی ص 16 و رجوع به اردهال در همین لغت نامه شود.
ازدهار. [ اَ دِ ] (اِخ )محرف اردهار از نواحی کاشان . رجوع بمحاسن اصفهان مافروخی ص 16 و رجوع به اردهال در همین لغت نامه شود.
ازدهار. [ اِ دِ ] (ع مص ) درخشیدن . روشن گردیدن : ازدهر الوجه . (منتهی الارب ). ازدهر السراج ؛ تلألأ و اضاء. (قطر المحیط). || بدل نگاهداشت کردن و در دل داشتن چیزیرا. || شادمان شدن به چیزی . (منتهی الارب ). || شکوفه بیاوردن نبات . || کوشش فرمودن کسی را در کار. کوشش فرمودن صاحب را در کار. (منتهی الارب ). || چیزی را نگهبانی کردن . بر چیزی نگهبانی کردن . (زوزنی ). نگاه داشتن چیزی : ازدهر به ؛ ای احتفظه . (منتهی الارب ).
پیشنهاد کاربران
۱ - شکوفایی، شکفتن
۲ - درخشش، روشن شدن، درخشیدن
۳ - پیشرفت، تقدُّم
۲ - درخشش، روشن شدن، درخشیدن
۳ - پیشرفت، تقدُّم
کلمات دیگر: