( صفت ) ناقص عقل : که پیش صنم پیر ناقص عقول بسی گفت و قولش نیامد قبول . ( سعدی لغ. )
ناقص عقول
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
ناقص عقول. [ ق ِ ع ُ ] ( ص مرکب ) ناقص عقل :
که پیش صنم پیر ناقص عقول
بسی گفت و قولش نیامد قبول.
که پیش صنم پیر ناقص عقول
بسی گفت و قولش نیامد قبول.
سعدی.
رجوع به ناقص عقل شود.کلمات دیگر: