کلمه جو
صفحه اصلی

کفاح

عربی به فارسی

ستيز , کشاکش , تقلا کردن , کوشش کردن , دست وپا کردن , منازعه , کشمکش , تنازع


لغت نامه دهخدا

کفاح. [ ک ِ ] ( ع مص ) مکافحة. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). رجوع به مکافحة شود. || ( اِمص ) جنگ. قتال : و گفته اند که صید وحوش مناسب امیر جیوش است که بر ارباب سلاح و اصحاب کفاح تعلیم و تربیت آن واجب است. ( جهانگشای جوینی ). و از قلت آلت کفاح و عدم رجال سیوف و رماح... ( جهانگشای جوینی ). تا بامداد علی الصباح کأس کفاح از کاسه سران سازند. ( جهانگشای جوینی ).

کفاح. [ ک ِ ] ( ع اِ ) چیز بسیار. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). الحدیث : اعطیت محمداً کفاحاً؛ ای اشیاء کثیرة من الدنیا و الاخرة. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ).

کفاح . [ ک ِ ] (ع اِ) چیز بسیار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). الحدیث : اعطیت محمداً کفاحاً؛ ای اشیاء کثیرة من الدنیا و الاخرة. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ).


کفاح . [ ک ِ ] (ع مص ) مکافحة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به مکافحة شود. || (اِمص ) جنگ . قتال : و گفته اند که صید وحوش مناسب امیر جیوش است که بر ارباب سلاح و اصحاب کفاح تعلیم و تربیت آن واجب است . (جهانگشای جوینی ). و از قلت آلت کفاح و عدم رجال سیوف و رماح ... (جهانگشای جوینی ). تا بامداد علی الصباح کأس کفاح از کاسه ٔ سران سازند. (جهانگشای جوینی ).


پیشنهاد کاربران

مبارزه


کلمات دیگر: