suitability, grace, flair, becomingness, elegance, propriety
زیبندگی
فارسی به انگلیسی
grace, suitability
فرهنگ فارسی
برازندگی، شایستگی
۱ - شایستگی سزاواری . ۲ - برازندگی .
فرهنگ معین
(بَ دَ یا دِ )(حامص . ) ۱ - شایستگی . ۲ - برازندگی .
لغت نامه دهخدا
زیبندگی. [ ب َ دَ /دِ ] ( حامص ) برازندگی. سزاواری. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). شایستگی. سزاواری. برازندگی. ( فرهنگ فارسی معین ). شایستگی و لیاقت. ( ناظم الاطباء ) :
بزرگی و شاهی و فرخندگی
توانایی و فر و زیبندگی.
زیبندگیی ز سر گرفته.
- زیبندگی بخش ؛ بخشاینده زینت و آرایش. ( ناظم الاطباء ).
بزرگی و شاهی و فرخندگی
توانایی و فر و زیبندگی.
دقیقی.
انجم صفت دگرگرفته زیبندگیی ز سر گرفته.
نظامی.
... یکی خوبرویی و زیبندگی.نظامی.
|| پیرایش و زینت و آرایش. ( ناظم الاطباء ).- زیبندگی بخش ؛ بخشاینده زینت و آرایش. ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ عمید
۱. شایستگی .
۲. برازندگی.
۲. برازندگی.
کلمات دیگر: