( اسم ) رخت جامه .
جندر
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
(جَ دَ ) (اِ. ) رخت ، جامه .
لغت نامه دهخدا
جندر. [ ج َ دَ ] ( اِ ) اسباب و رخوت پوشیدنی و غیره باشد، چه جندر خانه خانه ایست که در آن اسباب پوشیدنی و غیرپوشیدنی گذارند. ( برهان ) ( آنندراج ).
جندر. [ ج ِ دَ ] ( اِخ ) دهی از دهستان دیجویجین بخش مرکزی شهرستان اردبیل واقع در 9هزارگزی باختر اردبیل و 9هزارگزی شوسه مشکین شهر - اردبیل. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل است. سکنه آن 476 تن. آب آن از چشمه و محصول آن غلات ، حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).
جندر. [ ج ِ دَ ] ( اِخ ) دهی از دهستان دیجویجین بخش مرکزی شهرستان اردبیل واقع در 9هزارگزی باختر اردبیل و 9هزارگزی شوسه مشکین شهر - اردبیل. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل است. سکنه آن 476 تن. آب آن از چشمه و محصول آن غلات ، حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).
جندر. [ ج َ دَ ] (اِ) اسباب و رخوت پوشیدنی و غیره باشد، چه جندر خانه خانه ایست که در آن اسباب پوشیدنی و غیرپوشیدنی گذارند. (برهان ) (آنندراج ).
جندر. [ ج ِ دَ ] (اِخ ) دهی از دهستان دیجویجین بخش مرکزی شهرستان اردبیل واقع در 9هزارگزی باختر اردبیل و 9هزارگزی شوسه ٔ مشکین شهر - اردبیل . موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل است . سکنه ٔ آن 476 تن . آب آن از چشمه و محصول آن غلات ، حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
فرهنگ عمید
جامه، رخت، پوشیدنی، پوشاک.
جدول کلمات
جامه ، رخت
پیشنهاد کاربران
جندر یعنی رزمیدن بانوان برای بدست آوردن عدم موجودیت تفکیک توانایی بدور از جنسیت با مردان .
کلمات دیگر: