پيل , زندان تکي , سلول يکنفري , حفره , سلول , ياخته , کالج , دانشگاه , استادان دانشکده يا دانشگاه , استعداد , قوه ذهني , استعداد فکري , کيک کوچک شبيه حلقه , درهم اميختگي , شلوغي , تکان تکان خوردن , سواري کردن , گرده , کليه , قلوه , مزاج , خلق , نوع , اشوره , مخلوط , ترکيب , اميزش , اختلا ط , اميزه
خلیه
عربی به فارسی
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
خلیه . [ خ َ لی ی َ ] (ع اِ) سرکه با. سِکبا. (یادداشت بخط مؤلف ).
خلیة. [ خ َ لی ی َ ] (ع اِ) کشتی بزرگ . || کشتی که بدون راندن ملاحان روان باشد. || کشتی که تابع وی زورق خرد بود. || خانه ٔ زنبور که در وی عسل نهد. || خم مانندی از گل یا چوب درون تهی برای عسل نهادن زنبوران . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). ج ، خلایا: عرض الخلیة؛ پهنخانه . (یادداشت مؤلف ). || اسفل درخت که به خم ماند. || ناقه ٔ گذاشته شده برای دوشیدن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). ماده شتری که بچه ٔ خود را رها کرده و به بچه ٔ ناقه ٔ دیگری مایل باشد. (مرصع) .
خلیة. [ خ َ لی ی َ ] (ع ص ) زن بری از عیب . ج ، خلیات . || زن فارغ . ج ، خلیات . || کنایه از طلاق . یقال : انت خلیة. || ناقه ای که زانویش را گشاده رهاکرده باشند. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). || مؤنث خَلی ّ. (منتهی الارب ).
خلیة. [ خ ُل ْ لی ی َ ] (ع ص نسبی ) منسوب به خله که بمعنی علف شیرین است . (منتهی الارب ). یقال : ابل خُلّیّة؛ شترانی که در علفهای شیرین می چرند. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ).
خلیة. [ خ َ لی ی َ ] ( ع اِ ) کشتی بزرگ. || کشتی که بدون راندن ملاحان روان باشد. || کشتی که تابع وی زورق خرد بود. || خانه زنبور که در وی عسل نهد. || خم مانندی از گل یا چوب درون تهی برای عسل نهادن زنبوران. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ). ج ، خلایا: عرض الخلیة؛ پهنخانه. ( یادداشت مؤلف ). || اسفل درخت که به خم ماند. || ناقه گذاشته شده برای دوشیدن. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ). ماده شتری که بچه خود را رها کرده و به بچه ناقه دیگری مایل باشد. ( مرصع ) .
خلیة. [ خ ُل ْ لی ی َ ] ( ع ص نسبی ) منسوب به خله که بمعنی علف شیرین است. ( منتهی الارب ). یقال : ابل خُلّیّة؛ شترانی که در علفهای شیرین می چرند. ( از اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ).
خلیه. [ خ َ لی ی َ ] ( ع اِ ) سرکه با. سِکبا. ( یادداشت بخط مؤلف ).
فرهنگ عمید
دانشنامه اسلامی
خَلیّه زن بی شوهر است.
احکام خَلیّه
طلاق تنها با لفظ صریح «أنْتِ طالِق» واقع میشود؛ از این رو، نزد شیعه امامی، به کار بردن لفظی که کنایه از طلاق باشد- نه صریح در آن- مانند «أنْتِ خَلیَّة» کفایت نمیکند و طلاق با آن محقق نمیشود.