چکن
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
( اسم ) نوعی از کشیده و زر کش دوزی و بخیه دوزی .
دهی از دهستان آتش بیک بخش سر اسکندر شهرستان تبریز .
دهی از دهستان آتش بیک بخش سر اسکندر شهرستان تبریز .
فرهنگ معین
(چِ کَ یا کِ ) (اِ. ) نوعی زرکش دوزی و بخیه دوزی .
لغت نامه دهخدا
چکن . [ چ َ / چ ِ ک َ / ک ِ ] (ترکی ، اِ) نوعی از کشیده و زرکش دوزی و بخیه دوزی باشد. (برهان ).نوعی از کشیده بود. (جهانگیری ). نوعی از کشیده و زرکش دوزی . (انجمن آرا) (آنندراج ). نوعی از کشیده که ازابریشم الوان بر جامه و غیره نقش کنند. (غیاث ). زرکش دوزی و بخیه دوزی . (ناظم الاطباء). چکین :
خروس وار سحرخیز باش تا سر و تن
به تاج لعل و قبای چکن بیارایی .
دلم به سوزن غم خسته باد همچو چکن
ز آستانه ٔ تو پای اگر کشیده کنم .
رجوع به چکن دوزی و چکین شود.
خروس وار سحرخیز باش تا سر و تن
به تاج لعل و قبای چکن بیارایی .
کمال الدین اسماعیل (از جهانگیری ).
دلم به سوزن غم خسته باد همچو چکن
ز آستانه ٔ تو پای اگر کشیده کنم .
رضی الدین نیشابوری .
رجوع به چکن دوزی و چکین شود.
چکن . [ چ َ ک َ ] (اِ) در لهجه ٔ قزوینی ، به معنی ذقن و زنخ و زنخدان است . چک و چانه ، در تداول اهالی قزوین . و رجوع به چک شود.
چکن . [ چ ِ ک َ] (اِخ ) دهی از دهستان آتش بیک بخش سراسکند شهرستان تبریز که در 30 هزارگزی باختر سراسکند و 14 هزارگزی راه آهن میانه به مراغه واقع است . کوهستانی است با هوای معتدل که 243 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و رودخانه . محصولش غلات و حبوبات . شغل اهالی زراعت و گله داری و راهش مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
چکن. [ چ َ / چ ِ ک َ / ک ِ ] ( ترکی ، اِ ) نوعی از کشیده و زرکش دوزی و بخیه دوزی باشد. ( برهان ).نوعی از کشیده بود. ( جهانگیری ). نوعی از کشیده و زرکش دوزی. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). نوعی از کشیده که ازابریشم الوان بر جامه و غیره نقش کنند. ( غیاث ). زرکش دوزی و بخیه دوزی. ( ناظم الاطباء ). چکین :
خروس وار سحرخیز باش تا سر و تن
به تاج لعل و قبای چکن بیارایی.
ز آستانه تو پای اگر کشیده کنم.
چکن. [ چ َ ک َ ] ( اِ ) در لهجه قزوینی ، به معنی ذقن و زنخ و زنخدان است. چک و چانه ، در تداول اهالی قزوین. و رجوع به چک شود.
چکن. [ چ ِ ک َ] ( اِخ ) دهی از دهستان آتش بیک بخش سراسکند شهرستان تبریز که در 30 هزارگزی باختر سراسکند و 14 هزارگزی راه آهن میانه به مراغه واقع است. کوهستانی است با هوای معتدل که 243 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و رودخانه. محصولش غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راهش مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).
خروس وار سحرخیز باش تا سر و تن
به تاج لعل و قبای چکن بیارایی.
کمال الدین اسماعیل ( از جهانگیری ).
دلم به سوزن غم خسته باد همچو چکن ز آستانه تو پای اگر کشیده کنم.
رضی الدین نیشابوری.
رجوع به چکن دوزی و چکین شود.چکن. [ چ َ ک َ ] ( اِ ) در لهجه قزوینی ، به معنی ذقن و زنخ و زنخدان است. چک و چانه ، در تداول اهالی قزوین. و رجوع به چک شود.
چکن. [ چ ِ ک َ] ( اِخ ) دهی از دهستان آتش بیک بخش سراسکند شهرستان تبریز که در 30 هزارگزی باختر سراسکند و 14 هزارگزی راه آهن میانه به مراغه واقع است. کوهستانی است با هوای معتدل که 243 تن سکنه دارد. آبش از چشمه و رودخانه. محصولش غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راهش مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).
فرهنگ عمید
۱. نوعی زردوزی و بخیه دوزی.
۲. پارچۀ زردوزی شده.
۳. جامۀ زربفت: خروه وار سحرخیز باش تا سر و تن / به تاج لعل و قبای چکن بیارایی (کمال الدین اسماعیل: ۱۳ ).
۲. پارچۀ زردوزی شده.
۳. جامۀ زربفت: خروه وار سحرخیز باش تا سر و تن / به تاج لعل و قبای چکن بیارایی (کمال الدین اسماعیل: ۱۳ ).
دانشنامه عمومی
چانه
چکن یکی از روستاهای استان آذربایجان شرقی است که در دهستان نظرکهریزی بخش نظرکهریزی شهرستان هشترود واقع شده است.
wiki: چکن
گویش مازنی
/cheken/ ریزان – ریزش & آرواره
ریزان – ریزش
آرواره
کلمات دیگر: