خفیدن
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
( مصدر ) عطسه کردن .
سرفه کردن سرفیدن
سرفه کردن سرفیدن
فرهنگ معین
(خَ دَ ) (مص ل . ) عطسه کردن .
لغت نامه دهخدا
خفیدن. [ خ َ دَ ] ( مص ) نفس زدن. دم زدن. || خفه شدن. || سخت نفس کشیدن. || نفس نفس زدن. || سرفه کردن. || طپیدن. ( ناظم الاطباء ). || عطسه کردن. ( یادداشت بخط مؤلف ). عطسه زدن. ( ناظم الاطباء ) :
چون بخفد باد سعادت اثر
غالیه سا گردد باد سحر.
دماغ صبح را در هر خفیدن
ز فیض رأی او خورشید زاید.
خفیدن. [ خ ُ دَ ] ( مص ) سرفه کردن. ( ناظم الاطباء ). سرفیدن. ( یادداشت بخطمؤلف ): انقحاب ؛ خفیدن یعنی سرفیدن. ( مجمل اللغة ).
چون بخفد باد سعادت اثر
غالیه سا گردد باد سحر.
منجیک.
و امیرالمؤمنین گفت : دنیای شما بنزدیک من... از خفیدن بزیست بنزدیک خداوندش. ( ابوالفتوح ج 1 ص 700 ).دماغ صبح را در هر خفیدن
ز فیض رأی او خورشید زاید.
مؤیدالدین ( از آنندراج ).
نائر [ میشی ] که چون بخفد چیزی از بینیش بیفتد. ( یادداشت بخط مؤلف ).خفیدن. [ خ ُ دَ ] ( مص ) سرفه کردن. ( ناظم الاطباء ). سرفیدن. ( یادداشت بخطمؤلف ): انقحاب ؛ خفیدن یعنی سرفیدن. ( مجمل اللغة ).
خفیدن . [ خ َ دَ ] (مص ) نفس زدن . دم زدن . || خفه شدن . || سخت نفس کشیدن . || نفس نفس زدن . || سرفه کردن . || طپیدن . (ناظم الاطباء). || عطسه کردن . (یادداشت بخط مؤلف ). عطسه زدن . (ناظم الاطباء) :
چون بخفد باد سعادت اثر
غالیه سا گردد باد سحر.
و امیرالمؤمنین گفت : دنیای شما بنزدیک من ... از خفیدن بزیست بنزدیک خداوندش . (ابوالفتوح ج 1 ص 700).
دماغ صبح را در هر خفیدن
ز فیض رأی او خورشید زاید.
نائر [ میشی ] که چون بخفد چیزی از بینیش بیفتد. (یادداشت بخط مؤلف ).
چون بخفد باد سعادت اثر
غالیه سا گردد باد سحر.
منجیک .
و امیرالمؤمنین گفت : دنیای شما بنزدیک من ... از خفیدن بزیست بنزدیک خداوندش . (ابوالفتوح ج 1 ص 700).
دماغ صبح را در هر خفیدن
ز فیض رأی او خورشید زاید.
مؤیدالدین (از آنندراج ).
نائر [ میشی ] که چون بخفد چیزی از بینیش بیفتد. (یادداشت بخط مؤلف ).
خفیدن . [ خ ُ دَ ] (مص ) سرفه کردن . (ناظم الاطباء). سرفیدن . (یادداشت بخطمؤلف ): انقحاب ؛ خفیدن یعنی سرفیدن . (مجمل اللغة).
فرهنگ عمید
۱. عطسه کردن.
۲. [مجاز] آشکار شدن: چون بخفد صبح سعادت اثر / غالیه سا گردد باد سحر (منجیک: شاعران بی دیوان: ۲۲۷ ).
۲. [مجاز] آشکار شدن: چون بخفد صبح سعادت اثر / غالیه سا گردد باد سحر (منجیک: شاعران بی دیوان: ۲۲۷ ).
کلمات دیگر: