جوشاک
فارسی به انگلیسی
فرهنگ معین
(اِمص . ) جوشیدن (مایعات )، جوشش .
لغت نامه دهخدا
جوشاک. ( اِمص ) بمعنی جوشیدن باشد. ( برهان ) ( آنندراج ). از: جوش + َ-اک ( پسوند )، مانند پوشاک ، خوراک. ( از حاشیه برهان چ معین ). جوشش :
چون قرابه دیده از خمخانه جوشاک شراب
شیشه خانه بین که بهر اوچه سان آراسته.
چون قرابه دیده از خمخانه جوشاک شراب
شیشه خانه بین که بهر اوچه سان آراسته.
امیرخسرو.
رجوع به جوشیدن و جوشش شود.فرهنگ عمید
جوشیدن آب یا مایع دیگر، جوشش.
فرهنگستان زبان و ادب
{ankylosis} [ارتاپزشکی] سخت شدن یا جوش خوردن مفصل براثر بیماری یا جراحی یا به صورت مادرزادی
کلمات دیگر: