کلمه جو
صفحه اصلی

دسکره

فرهنگ فارسی

شهری بود در عراق ( عرب ) نزدیک دجله واقع در نواحی نهرالملک در مغرب بغداد بین بغداد و واسط و آنرا شهروان میگفتند.
ده، قریه، دستگرد، شهر، صومعه، دیر
( اسم ) ۱ - قریه . ۲ - معبد نصاری . ۳ - زمین هموار . ۴ - بنایی مانند کوشک که گرد آن خانه باشد . ۵ - خانه هایی که در آنها وسایل عیش و طرب فراهم کنند جمع دساکر .
قریه ایست در خوزستان

فرهنگ معین

(دَ کَ رِ ) [ معر. ] (اِ. ) ۱ - قریه . ۲ - صومعه ، دیر. ۳ - خانه هایی که در آن ها اسباب عیش و طرب فراهم باشد. ج . دساکر.

لغت نامه دهخدا

( دسکرة ) دسکرة. [ دَ ک َ رَ ] ( معرب ، اِ ) ( معرب دسگره = دستگرد ). ده. ( منتهی الارب ). قریه بزرگ. ( از اقرب الموارد ). و آن عربی خالص نباشد. ( از ذیل اقرب الموارد از تاج ). کلاته. ( مهذب الاسماء ). || شهر را گویند عموماً. ( جهانگیری ). مطلق شهر را گویند عموماً همچو مصر و مدینه. ( برهان ). شهر و ده. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). مطابق سیاق عبارت کتاب «تاریخ قم » مقصود از دسکره ، دیه و آبادی چندی است که جزء قسمتی دیگر باشد مانند اینکه بگوئیم بلوک شمیران و دساکرآن ، چه برای خورهد و مقطعه و خزادجرد، مؤلف «دیه هایی » آورده است. ( حاشیه تاریخ قم ص 115 ) :
به کهپایه دارم یکی دسکره
که بر دست کاریش باد آفرین.
حکیم نزاری ( از جهانگیری ).
|| مخفف دستکرد و دستکرده یعنی قلعه و حصار. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). || معبد نصاری. ( منتهی الارب ). صومعه. ( از اقرب الموارد ). || زمین هموار و برابر. ( منتهی الارب ). ارض مستوی. ( از اقرب الموارد ). || میخانه. ( منتهی الارب ). || خانه های عجمیان که در آن شراب و ملاهی باشد یا بنائی است مانند کوشک که گرد آن خانه ها باشد و «شطار» و خبیثان در آن گرد آیند. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || گویند بنایی است شبیه قصر که اطراف آن خانه هایی است پادشاهان را. ( از اقرب الموارد ). بنائی بر هیئت قصری که در آن خانه هاست خدم و حشم را و قریه محصنه ای نیست. ( از مجمع البحرین ). ج ، دَساکر. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ).

دسکرة. [ دَ ک َ رَ ] ( اِخ ) شهری است از عراق عجم. ( جهانگیری ) ( برهان ). شهری بوده در عراق عرب نزدیک دجله فیمابین بغداد و واسط و آنرا شهروان میگفتند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). پایتخت خسروپرویز در ساحل رود دیالمه به شانزده فرسنگی شمال شرقی بغداد. هرقل در 622 م. پس از شش جنگ متمادی با ایران بدانجا دست یافت و شهر را تاراج و ویران کرد. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). قریه ای در عمل طربق خراسان در نزدیکی شهر آبان ( و شهر آبان در شرقی بغداد بوده است ) و موسوم است به دسکرةالملک چون که هرمزبن اردشیربن بابک اغلب اوقات اینجا را برای خود اقامتگاه قرار میداد به این مناسبت نام فوق را به آن داده اند. فعلاً هم آثار صنادید عجم در آنجا پدید است. ( از معجم البلدان ). دهی است نزدیک شهر آبان ، از آن ده است احمدبن بکرون شیخ خطیب بغدادی. ( منتهی الارب ) : هرقل روم را صافی کرد و فرخان از روم هزیمت شد و هرقل بیامد از پس فرخان و با ملک عجم بگریخت و به دسکره آمد و آنجا حصاری بود بزرگ و استوار... و در سواد عراق شهری از آن بزرگتر نبود. ( تاریخ طبری از جهانگیری ).

دسکره . [ دَ ک َ رَ / رِ ] (اِ) محفه ای که در آن بیمار را حمل و نقل کنند. (ناظم الاطباء).


دسکرة. [ دَ ک َ رَ ] (اِخ ) دهی است در مقابل جَبﱡل ، ابان بن ابی حمزه جد عبدالملک بن ابان بن ابی حمزةبن الزیات وزیر از آنجاست ، و در اخبار نافعبن الازرق آمده که آن از نواحی اهواز است . (از معجم البلدان ). دهی است میان بغداد و واسط. (منتهی الارب ).


دسکرة. [ دَ ک َ رَ ] (اِخ ) شهری است از عراق عجم . (جهانگیری ) (برهان ). شهری بوده در عراق عرب نزدیک دجله فیمابین بغداد و واسط و آنرا شهروان میگفتند. (انجمن آرا) (آنندراج ). پایتخت خسروپرویز در ساحل رود دیالمه به شانزده فرسنگی شمال شرقی بغداد. هرقل در 622 م . پس از شش جنگ متمادی با ایران بدانجا دست یافت و شهر را تاراج و ویران کرد. (یادداشت مرحوم دهخدا). قریه ای در عمل طربق خراسان در نزدیکی شهر آبان (و شهر آبان در شرقی بغداد بوده است ) و موسوم است به دسکرةالملک چون که هرمزبن اردشیربن بابک اغلب اوقات اینجا را برای خود اقامتگاه قرار میداد به این مناسبت نام فوق را به آن داده اند. فعلاً هم آثار صنادید عجم در آنجا پدید است . (از معجم البلدان ). دهی است نزدیک شهر آبان ، از آن ده است احمدبن بکرون شیخ خطیب بغدادی . (منتهی الارب ) : هرقل روم را صافی کرد و فرخان از روم هزیمت شد و هرقل بیامد از پس فرخان و با ملک عجم بگریخت و به دسکره آمد و آنجا حصاری بود بزرگ و استوار... و در سواد عراق شهری از آن بزرگتر نبود. (تاریخ طبری از جهانگیری ).
کاروانی همی از ری بسوی دسکره شد
آب پیش آمد و مردم همه بر قنطره شد
گله ٔ دزدان از دور چو آن می دیدند
هریکی زایشان گفتی که یکی قسوره شد.

لبیبی (از تاریخ بیهقی چ ادیب ص 67).



دسکرة. [ دَ ک َ رَ ] (اِخ ) قریه ٔ بزرگی است در نواحی نهرالملک در غرب بغداد. (از معجم البلدان ). دهی است به نهرالملک ،از آن ده است منصوربن احمدبن حسین . (منتهی الارب ).


دسکرة. [ دَ ک َ رَ ] (اِخ ) قریه ای است در خوزستان . (از معجم البلدان ) (از منتهی الارب ).


دسکرة. [ دَ ک َ رَ ] (معرب ، اِ) (معرب دسگره = دستگرد). ده . (منتهی الارب ). قریه ٔ بزرگ . (از اقرب الموارد). و آن عربی خالص نباشد. (از ذیل اقرب الموارد از تاج ). کلاته . (مهذب الاسماء). || شهر را گویند عموماً. (جهانگیری ). مطلق شهر را گویند عموماً همچو مصر و مدینه . (برهان ). شهر و ده . (انجمن آرا) (آنندراج ). مطابق سیاق عبارت کتاب «تاریخ قم » مقصود از دسکره ، دیه و آبادی چندی است که جزء قسمتی دیگر باشد مانند اینکه بگوئیم بلوک شمیران و دساکرآن ، چه برای خورهد و مقطعه و خزادجرد، مؤلف «دیه هایی » آورده است . (حاشیه ٔ تاریخ قم ص 115) :
به کهپایه دارم یکی دسکره
که بر دست کاریش باد آفرین .

حکیم نزاری (از جهانگیری ).


|| مخفف دستکرد و دستکرده یعنی قلعه و حصار. (انجمن آرا) (آنندراج ). || معبد نصاری . (منتهی الارب ). صومعه . (از اقرب الموارد). || زمین هموار و برابر. (منتهی الارب ). ارض مستوی . (از اقرب الموارد). || میخانه . (منتهی الارب ). || خانه های عجمیان که در آن شراب و ملاهی باشد یا بنائی است مانند کوشک که گرد آن خانه ها باشد و «شطار» و خبیثان در آن گرد آیند. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || گویند بنایی است شبیه قصر که اطراف آن خانه هایی است پادشاهان را. (از اقرب الموارد). بنائی بر هیئت قصری که در آن خانه هاست خدم و حشم را و قریه ٔ محصنه ای نیست . (از مجمع البحرین ). ج ، دَساکر. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).

دانشنامه عمومی

در کنار شهرهای نامی و آباد و به ویژه پایتخت ها کاروانسراهای بزرگ و زیبا و با شکوهی دیده می شود که بیشتر آن ها مهمانخانه بوده است. از جمله مهمانخانه بزرگ شاه عباسی در کاشان و کاروانسرای مادر شاه (جای مهمانسرای شاه عباسی) اصفهان و کاروانسرای وزیر در قزوین است که تا صد سال پیش دایر بوده و فلاندن و کست معمار و نقاش فرانسوی از آن ها سخن رانده اند.
بیرون شهرهای آباد و بزرگ پیش از اسلام و آغاز اسلام دسکره هایی وجود داشته که پادشاهان و امیران به همین منظور و گاهی هم برای خوشگذرانی و گذراندن اوقات فراغت و شکار خود می ساختند. چند دستکاه از این کوشک ها تاکنون بر جای مانده ولی مورد استفاده آن تغییر کرده مثلاً دسکره های جبلیه کرمان (گنبد گبران) و هارونیه طوس (که می گویند مزار امام محمد غزالی است) و همچنین خواجه ربیع مشهد، و زنگیان یزد بعدها تبدیل به آرامگاه و مصلی شده یا به علت خشک شدن باغ و پردیس که معمولاً در پیرامون آن ها بوده و متروک مانده و روبه ویرانی رفته است.
در کنار خانقاهها و پیوسته بدانها علاووه بر مسجد بناهایی بنام دارالسیادة-دارالعربا-دارالضیافة و غیره وجود داشته و بیشتر مسافران و رهگذران غریب و درویش که راه بجایی نداشتند در اینگونه اماکن مسکن می گزیده اند و پذیرایی می شدند. ساباطهای خانقاه میرشمس الدین یزد (میرشمس الدین محمد میر رکن الدین حسینی یزدی وزیر ابوسعید بوده است) و مجموعه بسیار جالب و خوش طرح بندرآباد یزد مسجد و خانقاه شیخ صفی الدین اردبیلی و مجموعه با ارزش افوشته نطنز و خانقاه مولانا زین الدین ابابکر تایبادی و خانقاه پیر بسطام و مزار شیخ جامی و مزار و خانقاه قطب الدین حیدر و مزار و خانقاه شاه نعمت الله ولی در ماهان و خانقاه فرزندش شاه خلیل الله در تفت و صدها خانقاه دیگر که در گوشه و کنار ایران تا هزاره نخستین اسلام بر پای بوده و نمونه هایی از مهمانخانه های رایگان هستند.
در وقفنامه های کهن و در میان برگهای تاریخ و دیوانهای خراب بسیار دیده می شود که درآمد فلان آبادی وقف بر آینده و رونده ابناء و غریبان است حتی برای درمان مسافران بیمار و گذران آنان تا بهبود کامل موقوفانی برقرار می شده و کرایه و هزینه سفر درماندگان نیز تا رسیدن به شهر و دیار تأمین بوده است.

گویش مازنی

/das kare/ حالتی که گاو نر درموقع جنگیدن به خود گیرد و گرد و خاک به پا کند


کلمات دیگر: