کلمه جو
صفحه اصلی

رگ زدن

فارسی به انگلیسی

to bleed, to phlebotomize


مترادف و متضاد

phlebotomize (فعل)
خون گرفتن، خون گرفتن از، رگ زدن، حجامت کردن

فرهنگ فارسی

( مصدر ) فصد کردن
خون گرفتن فصد فصد کردن رگ گشادن

فرهنگ معین

( ~. زَ دَ ) (مص م . ) خون گرفتن از رگ .

لغت نامه دهخدا

رگ زدن. [ رَ زَ دَ ] ( مص مرکب ) خون گرفتن. ( آنندراج ).فصد. ( تاج المصادر ) ( دهار ) ( منتهی الارب ). فصد کردن.رگ گشادن. ( آنندراج ). رجوع به فصد شود :
رگ زدن باید برای دفع خون
رگ زنی آمد بدانجا ذوفنون.
مولوی.
اگر زنند رگش باخبر نمی گردد
کسی که گردش چشم تو کرد بیخبرش.
صائب ( از آنندراج ).
- مگس را در هوا رگ زدن ؛ دچار عسرت و تنگدستی بودن :
چون قدم با شاه و بابگ می زنی
چون مگس را در هوا رگ می زنی.
مولوی.
چه عطا ما بر گدائی می تنیم
مر مگس را در هوا رگ می زنیم.
مولوی.

پیشنهاد کاربران

رگ زدن هم به زبان مردم هرات یعنی
میروم ادرار کنم


کلمات دیگر: