خلیش
فارسی به انگلیسی
فرهنگ معین
(خَ ) (اِ. ) باتلاق ، گل و لای چسبنده .
( ~. ) (اِمص . ) شور و غوغا، آشوب .
( ~. ) (اِمص . ) شور و غوغا، آشوب .
(خَ) (اِ.) باتلاق ، گل و لای چسبنده .
( ~.) (اِمص .) شور و غوغا، آشوب .
لغت نامه دهخدا
خلیش. [ خ َ ] ( اِ ) گل و لای درهم آمیخته چسبنده که پای بدشوار از آن جدا شود. ( از انجمن آرای ناصری ) ( از ناظم الاطباء ) ( از برهان قاطع ). || شور. آشوب. مشغله. ( ناظم الاطباء ) ( از برهان قاطع ). || گل چاه که چون پای در وی شود بسختی برآید. ( یادداشت بخط مؤلف ). حماءة. لوش بن آب. ( ربنجنی ). گل گندیده. ( لغت نامه اسدی ). لجن. ( ربنجنی ).
فرهنگ عمید
۱. گل و لای، لجن.
۲. شور و غوغا، آشوب.
۲. شور و غوغا، آشوب.
کلمات دیگر: