(تُ مِ جِ )(اِمر. ) (کن . ) ۱ - کودک ناآرام . ۲ - بچة زبر و زرنگ . ۳ - لفظ محبت آمیز میان دوستان نزدیک .
تخم جن
فرهنگ معین
پیشنهاد کاربران
تخم جن: بچه ی زبر و زرنگ، کودک ناآرام.
( ( بلند شد آمد طرف میز آرزو . "چطوری ؟"بد نیستم ، اگر این آیه ی تخم جن اجازه بده . "اخم کرد و افتاد به جان سگک های کیف سیاه . ) )
( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، چاپ 23 ، 1390 ، ص 9 . ) )
( ( بلند شد آمد طرف میز آرزو . "چطوری ؟"بد نیستم ، اگر این آیه ی تخم جن اجازه بده . "اخم کرد و افتاد به جان سگک های کیف سیاه . ) )
( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، چاپ 23 ، 1390 ، ص 9 . ) )
تخم جن. الف. کودک ناآرام. ب. بچة زبر و زرنگ. پ. لفظ محبت آمیز میان دوستان نزدیک. ( منبع: فرهنگ فارسی معین )
کلمات دیگر: