مترادف برافراشتن : به اهتزازدرآوردن، افراشتن، بالا بردن، بلند کردن، برپا کردن، استوار کردن
برافراشتن
مترادف برافراشتن : به اهتزازدرآوردن، افراشتن، بالا بردن، بلند کردن، برپا کردن، استوار کردن
فارسی به عربی
رافعة
مترادف و متضاد
زیاد کردن، ترقی دادن، بالا بردن، بیدار کردن، دفع کردن، تولید کردن، بوجود اوردن، پروردن، بار اوردن، برداشتن، بلند کردن، بالا کشیدن، بر پا کردن، بر افراشتن، پروراندن، رفیع کردن
بالا بردن، بلند کردن، بر افراشتن
۱. به اهتزازدرآوردن، افراشتن، بالا بردن، بلند کردن
۲. برپا کردن، استوار کردن
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱- بلند کردن ( درفش ورایت ) . ۲- بنا کردن ساختمان و بر آوردن آن . یا برافراشتن آواز. بلند کردن آواز.
فرهنگ معین
( ~. اَ تَ ) (مص م . ) ۱ - بالا بردن پرچم . ۲ - بنا کردن ساختمان .
لغت نامه دهخدا
برافراشتن. [ ب َ اَ ت َ ] ( مص مرکب ) برافراختن. افراشتن. بالا بردن. بلند کردن. ( ناظم الاطباء ). ترفیع :
بصدمردش از جای برداشتی
ز هامون بگردون برافراشتی.
بصدمردش از جای برداشتی
ز هامون بگردون برافراشتی.
فردوسی.
|| تشیید. شید. برافراشتن بنا. ( ترجمان القرآن ) : و پادشاهان محتشم را حث باید کرد بر برافراشتن بناء... ( تاریخ بیهقی ). رجوع به افراشتن شود.فرهنگ عمید
= افراشتن
افراشتن#NAME?
واژه نامه بختیاریکا
ور بستِن
پیشنهاد کاربران
بالا بردن
کلمات دیگر: