(خَ ) [ ع . ] (اِ. ) سهو، گناه غیرعمد.
خطاء
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
خطاء. [ خ َطْ طا ] (ع ص ) آنکه پیوسته خطا می کند. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ).
خطاء. [ خ ِ ] (ع اِ) ج ِ خَطوَة. (منتهی الارب ). رجوع به خطوه در این لغت نامه شود.
خطاء. [ خ ِ ] ( ع اِ ) ج ِ خَطوَة. ( منتهی الارب ). رجوع به خطوه در این لغت نامه شود.
خطاء. [ خ َطْ طا ] ( ع ص ) آنکه پیوسته خطا می کند. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ).
خطاء. [ خ َ ] ( ع ص ، اِ ) ناراست. نقیض صواب. || گناه بی قصد. ( منتهی الارب ).
خطاء. [ خ َطْ طا ] ( ع ص ) آنکه پیوسته خطا می کند. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ).
خطاء. [ خ َ ] ( ع ص ، اِ ) ناراست. نقیض صواب. || گناه بی قصد. ( منتهی الارب ).
خطاء. [ خ َ ] (ع ص ، اِ) ناراست . نقیض صواب . || گناه بی قصد. (منتهی الارب ).
کلمات دیگر: