مترادف براسودن : ( برآسودن ) آرامش یافتن، آسوده گشتن
براسودن
مترادف براسودن : ( برآسودن ) آرامش یافتن، آسوده گشتن
فرهنگ فارسی
( بر آسودن ) ( مصدر ) استراحت کردن آسایش یافتن .
آسودن .
آسودن .
فرهنگ معین
( برآسودن ) (بَ. دَ ) (مص ل . ) استراحت کردن ، آسایش یافتن .
لغت نامه دهخدا
( برآسودن ) برآسودن. [ ب َ دَ ] ( مص مرکب ) آسودن. رجوع به آسودن شود.
فرهنگ عمید
( بر آسودن ) آسایش یافتن، آرام یافتن، آرمیدن.
پیشنهاد کاربران
نمدی آفتاب کردن ؛ کنایه از لختی برآسودن و نفسی تازه کردن. گویند: نگذاشت نمدی آفتاب کنیم ؛ هنوز از گرد راه نارسیده و اندکی نیاسوده ، به کار دیگر فرمان داد.
کلمات دیگر: