کلمه جو
صفحه اصلی

جهاندیده

فارسی به انگلیسی

worldly-wise, (one) who has travelled ery much, experienced (tourist), cosmopolitan, traveled, travelled

worldly-wise, experienced


worldly-wise


مترادف و متضاد

worldly-wise (صفت)
جهان دیده، محیل و زرنگ، عاقل در امور مادی

فرهنگ فارسی

( صفت ) آنکه دراقطار عالم بسیار سفر کرده سیاح جهانگرد. جمع : جهاندیدگان .

فرهنگ معین

(جَ دِ ) (ص مر. ) ۱ - جهانگرد. ۲ - باتجربه .

لغت نامه دهخدا

جهاندیده. [ ج َ دی دَ / دِ ] ( ص مرکب ) آنکه بسیار در اقطار عالم سفر کرده. سیاحت کننده و جهانگرد. مسافر. ( برهان ). سیاح. ( انجمن آرای ناصری ). || مجرب.آزموده. کارکشته. تجربه کار. ( آنندراج ) :
درست است گفتار فرزانگان
جهاندیده و پاک دانندگان.
فردوسی.
گر از بنده لغوی شنیدی مرنج
جهاندیده بسیار گوید دروغ.
سعدی.

فرهنگ عمید

کسی که به دلیل عمر طولانی یا سفر بسیار و دیدن شهرهای زیاد تجربه اندوخته است، جهان دیده.

پیشنهاد کاربران

کسی که بسیار سفر کرده

کسی که بسیار سفر کرده و بیشتر شهرهای دنیا را دیده و تجربه اندوخته

کسی به بیشتر جاهای جهان سفرکرده است جهان دیده میگویند به عنوان کنایه هم استفاده میشود. چون کسی نمیتواند به همه جای جهان سفر کند.


کسی که به بیشتر نقاط جهان سفر کرده_ جهان گرد. به عنوان کنایه هم استفاده میشود، چون کسی نمیتواند به همه جای جهان سفر کند .

با تجربه


کسی که جهان رادیده

جهاندیده به اصتلاح به کسی می گویند که خردمن باشد چون می گویند هرکس که بسیار سفر کند چیزهای زیادی می آموزد

کسی که تجربه زیادی دارد و بیشتر جا ها را دیده است می گوییم ( جهاندیده )

کسی که سفر های زیادی کرده وبیشتر جهان رو دیده


- زمانه دیده ؛دنیادیده. مجرب :
کار آن پادشا گزیده بود
که حکیم و زمانه دیده بود.
سنائی.


کلمات دیگر: